قیس بن سعد سردار سخاوت
قیس بن سعد سردار سخاوت
(مقاله)
نویسنده: استاد ناصر باقری بیدهندی
منبع: فرهنگ کوثر، اسفند 1379 - شماره 48 (7 صفحه - از 73 تا 79)
مقدمه[1]
قیس بن سعد بن عباده از اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه وآله و یاران وفادار امیرمؤمنان علی علیه السلام است. او از نام آوران بزرگ عصر خود و از شخصیتهای گمنام تاریخ اسلام و تشیع است.
در میان خصوصیات فردی و اجتماعی قیس، آنچه وی را از دیگر یاران علی علیهالسلام متمایز میسازد، بینش سیاسی ـ اجتماعی اوست؛ به گونهای که مورخان و سیره نویسان وی را یکی از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام میخوانند.
او بزرگمردی است که معاویه او را با صدهزار نفر از یاران خود برابر میداند.
تبار قیس
پدرش رئیس قبیله خزرج، پیشوایی انصار و از افسران ارشد اسلام بود که دوران جاهلیت و پس از ظهور اسلام، ریاست و سروری داشت و قومش پیشوا و بزرگواریاش را میستودند.
سعد در سال 14 یا 15 ه.ق. در زمان خلافت خلیفه دوم، در «حوران» ـ از نواحی شام ـ کشته شد. قبرش در غوطه دمشق مشهور و معروف است.
مادر قیس «فکیهه» دختر عبیدبن دلیم بنحارثه است.
قیس در سرودههای خود به عظمت خود و خاندانش اشاره میکند و میگوید:من از قوم یمانین، آقا و رئیس آن قبیله هستم و مردم هم دو دستهاند: فرمانده یا فرمانبردار.
اصالت و مقام من برهمگان چیره شده و همه را تحت الشعاع قرار داده است.و من از اندامی کشیده و قدرتی زیاد بهره میبرم و از این جهت بر مردان برتری دارم.[2] چنان که پیداست، قیس در مصراع اخیر، به شمایل خود اشاره کرده است. او مردی بلند قامت بود. عضلاتی سخت، پیچیده و محکم داشت و موی جلوی سرش ریخته بود. در عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ده نفر از اهالی مدینه بلند قد و رشید بودند که طول قامت آنها ده وجب ـ به وجب خودشان ـ بود و قیس در شمار این گروه جای داشت.[3]ابوالفرج اصفهانی میگوید: قیس بلند اندام بود و هنگامی که بر اسب تنومند و بزرگ مینشست، پاهایش از دو سو به زمین میرسید. همچنین در چهرهاش حتی یک تار مو هم وجود نداشت.[4] انصار میگفتند: دوست داشتیم تمامی اموال خود را بدهیم و برای قیس محاسن بخریم. اما با این همه زیبا روی بود.[5] آل سعد بن عباده از اصیلترین و شریف ترین خاندانهای انصار به شمار میرفتند و در اسلام و ایمان، سوابق درخشانی داشتند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مناسبتهای مختلف، عنایت خاص خود را به آنها ابراز کرد و خدمات و خصلتهای والای بزرگان این خاندان را ستود. آن بزرگوار در غزوه «ذی قَرَدْ»[6] فرمود: خداوندا! رحمت را بر سعد و خاندانش ارزانی دار؛ چه نیک مردی است سعد بن عباده![7] سعد بن عباده فرزندانی داشت که قیس، باهوشترین و مشهورترین آنهاست. قیسازاصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و از یاران خاص امیرمؤمنان و امام حسن مجتبی علیهماالسلام بود. با آن که قیس فرزند رئیس قبیله بود و موقعیت اجتماعی والایی داشت، پدرش او را به خدمتگزاری رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گماشت.[8] او در طول ده سال، پیوسته گرداگرد خورشید وجود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میگردید.[9] و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به وی عنایتی خاص داشت.
قیس میگوید: برای خواندن تعقیبات نماز نشسته بودم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمود: میخواهی تو را به یکی از درهای بهشت راهنمایی کنم؟ گفتم: آری.
فرمود: فراوان بگو: «لاحول و لا قوّة الاّ باللّه»[10] او همچنان که رشد میکرد، از اخلاق محمدی نیز بهره میگرفت. در اکثر غزوات، پرچم انصار در دست سعدبن عباده بود و در پارهای از آنها نیز در دست فرزندش، قیس قرار داشت. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در موارد متعددی با او مشورت میکرد و گاه نیز او را جانشین خود در مدینه میساخت. سعد مردی غیور بود. پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله درباره او فرمود: همانا سعد مردی با غیرت است.[11] سعد و فرزندش مهمان نواز و گشاده دست بودند. روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در خانه سعد میهمان بود. پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از صرف غذا، فرمود:
غذایتان را نیکان خوردند، فرشتگان برشما درود فرستادند و روزه داران بر خوان گسترده شما افطار کردند.
هنگامی که شتر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گم شد، سعد شتری در اختیار آن حضرت گذاشت. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: خداوند بر شما دو نفر ـ پدر و پسر ـ برکت دهد. ای ابوثابت![12] برتوبشارت باد که رستگارشدی. بدون شک به وجود آوردن جانشینها و فرزندان شایسته کار خداست و به آن کس که اراده کند، خواهد داد و به تحقیق، خداوند متعال فرزندی پاکدامن و نیکوسیرت به تو عنایت فرموده است.[13] این خانواده همواره کانون پرورش شخصیتهای بزرگ بوده است. دانشمندان به نامی از این بیت شریف برخاستهاند؛ دانشورانی که در دریای بیکران فضل و حسن، دُرّی شاهوار هستند و نامشان در کتابهایی چون «انساب» سمعانی، «بغیةالوعاة» سیوطی، و «الغدیر» علامه امینی ثبت است.[14]
شخصیت والای قیس
اگر محققی زندگی سراسر افتخار و با برکت قیس را دقیق و بیطرفانه مورد مطالعه قرار دهد و ایمان، رفتار، صفات، وضع زمان و محیط و مواضع وی را بررسی کند، او را از اصحاب راستین و نمونه پیامبر صلیاللهعلیهوآله خواهد یافت. او مردی است که در سراسر عمر، رفتاری سنجیده و برادرانه داشت، از خلقی صاف و بیآلایش برخوردار بود، جز خدا از کسی نمیترسید، برخلاف باورهای مذهبیاش عمل نمیکرد، از حریم قانون «اللّه» گام بیرون نمینهاد، حتی لحظهای از یاد خدا غافل نمیشد، برای برآوردن نیاز تهیدستان میکوشید.
امام متقین، علی علیهالسلام که از ضمایر بندگان و شخصیت وجودی افراد آگاه بود، در منشور حکومتی که به مردم مصر نوشت، قیس را چنین میشناساند: قیس از کسانی است که من از ایمان او خشنودم.[15] مبرّد قیس را چنین ستوده است: قیس مردی شجاع، بخشنده، بزرگوار و... بود.[16] در «رجال کشّی»، درباره او آمده است:قیس در دوران جاهلیت و عصر اسلام، هماره پیشوا و رهبر بود. او خاندانی بزرگ منش و شریف داشت و نیاکانش بدون استثناء رئیس قبیله خویش بودند. اگر او کسی را در پناه خویش میگرفت، دیگر افراد قبایل، پناهنده را نمیآزردند. او و پدرش در جاهلیت و اسلام، سفرهای گسترده داشتند.[17]
در «الاستیعاب»، درباره قیس آمده است:قیس بزرگ طایفه خود بود و هیچ کس در قبیله او، به بزرگی او نبود.[18]
در «اسدالغابه» نیز آمده است:قیس از اصحاب نیک و مردان زیرک بود. او یکی از دلیرمردان و بزرگان قوم خود به شمار میرفت. او سرپرست قبیلهاش بود. هیچ فردی در این زمینه با وی نزاعی نداشت. او از خاندان بزرگ آن قبیله بود. پدرش او را به حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله بخشید تا به پیامبر صلیاللهعلیهوآله خدمت کند. او پرچم انصار را در دست داشت و همواره با رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.[19]
شیخ طوسی قدسسره در رجال خود، او را از اصحاب علی علیهالسلام ذکر میکند و میگوید:
قیس ازکسانی بود که با ابوبکر بیعت نکرد.[20]
ابن ابیالحدید معتزلی درباره قیس و نسب او مینویسد:
قیس بن سعد بن عبادة بن دلیم خزرجی از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. او احادیثی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روایت کرده است. قیس مردی بیش از اندازه کشیده قامت و دارای موهای بلند ودلیر و بخشنده بود... و از بزرگان شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام و معتقد به محبّت و ولایت او بود و در همه جنگها، در التزام رکاب آن حضرت بود.قیس هرچند که در مورد صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه، به امام حسن علیهالسلام اعتراض کرد، ولی از یاران و همراهان او بود. عقیده و میل او نسبت به آل ابوطالب زیاد بود و در اعتقاد و دوستی خود مخلص شمرده میشد.[21]
ابن کثیر در باره او مینویسد:قیس بزرگ قبیله و فرماندهی بود که سخنانش پرارج شمرده میشد و جملگی به اطاعتش گردن مینهادند. او مردی بزرگوار، با سخاوت و شجاع بود. پدرش یکی از دوازده شخصیتی است که اسلام آوردن هم کیشان خود را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ضمانت کردند.[22]
نویسنده کتاب «تجرید اسماء الصحابه» قیس را از هوشمندان و سخاوتمندان صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خوانده است.[23]
ابن هلال ثقفی در «الغارات» مینویسد:قیس مردی بزرگ، شجاع و دارای تجربه بود. او تا پایان عمر، شیعه و خیرخواه علی و فرزندانش باقی ماند و با همین عقیده نیز جهان را بدرود گفت.[24]
فضل بن شاذان، راوی معروف سخنان اهل بیت علیهمالسلام نیز دربارهاش گفت:قیس در زمره گروهی بود که بیش از همه به علی علیهالسلام پیوستند.[25] حلبی در کتاب «سیره» مینویسد:
هرکس برآنچه میان قیس و معاویه گذشت، آگاهی یابد، از وفور عقل و زیرکی وی در شگفتی فرو میرود.
ابن کثیر میگوید:علی علیهالسلام وی را به حکومت و استانداری مصر برگزید و او را در زیرکی، سیاست و چاره اندیشی با معاویه و عمروبن عاص برابر ساخت.[26]
ابن شهاب[27] میگوید:
هنگام برپا شدن فتنهها، وقتی سیاستمداران عرب را میشمردند، پنج نفر را دارای رأی میدانستند. یکی از آنها، «قیس» و دیگری، «عبداللّه بن بدیل[28] بن ورقاء خزاعی» بود. این دو همواره با علی علیهالسلام بودند.[29] آنچه وی را از دیگر یاران علی علیهالسلام متمایز میسازد، بینش سیاسی ـ اجتماعی اوست؛ به گونهای که مورخان و سیره نویسان وی را یکی از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام میخوانند.
امام مجتبی علیهالسلام نیز به زیرکی و سیاست قیس اعتماد داشت. آن حضرت به فرمانده لشگرش، عبیداللّه بن عباس ـ که دوازده هزار سپاهی تحت فرامانش بودند.ـ دستورداد تا در نبرد با معاویه، در مواقع حساس به قیس مراجعه و با او رایزنی کند و در برنامه و سیاست اداره لشگر، نظر قیس را به کار بندد.
معاویه نقش قیس را چنان مهم میدانست که پس از بازگشت قیس از مصر به مدینه، که با تهدید و ارعاب مردان و اسود بن ابوالبختری انجام شد، در نامهای مراتب خشم خود را به آنها، تذکر داد و گفت: شما کاری کردید که قیس به سوی علی رفت. به خدا قسم! اگر شما هزار رزمنده به یاری علی میفرستادید، از این بدتر نبود که قیس را وادار ساختید به علی بپیوندد و در کنار او باشد.[30]
دانش قیس
قیس تنها یک مرد سیاسی و نظامی نبود، بلکه از همان روزها که پدر او را به خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گماشت، دارای هوشی سرشار بود و از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دانش فراوان آموخت. او پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، از دروازه شهر علم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، علی علیهالسلام استفاده کرد و از حضرتش حقایقی را فرا گرفت.[31] بخشی از عمر قیس نیز در مجاهدت سپری شد. خطابهها، ادعیه و گفتارهای برجای مانده از قیس بن سعد، گواه دانش سرشار اوست.
وی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، امیرمؤمنان علیهماالسلام ، پدرش (سعد)، عبداللّه بن حنظله بن راهب انصاری،[32] عبدالرحمان بن لیلی، عروةبن زبیر، شعبی، میمون بن ابیشبیب، عریب بن حمید همدانی و... روایت نقل کرده است.
نام شماری از کسانی که از قیس روایت میکنند، عبارت است از:
1- انس بن مالک انصاری.[33]
2 ـ بکربن سوادة.[34]
3 ـ عامربن شراحیل شعبی (م 104).[35]
4 ـ ثعلبة بن ابیمالک القرظی.[36]
5 ـ عبدالرحمن بن ابیلیلی انصاری.[37]
6 ـ عبدالرحمن عبداللّه بن مالک جیشانی (م 77).[38]
7 ـ ابوعبداللّه عروةبن زبیر بن عوام اسدی مدنی.[39]
8 ـ ابوعمار عریب بن حمید همدانی.[40]
9 ـ ابومیسره عمروبن شرجیل همدانی کوفی(م 63).[41]
10 ـ عمروبن ولید سهمی مصری (م 103).[42]
11 ـ ابونصر میمون بن ابیشبیب ربعی کوفی (م 83).[43]
12 ـ عزیل بن شرحبل ازدی کوفی.[44]
13 ـ ولید بن عبدة، غلام عمروبن عاص.[45] (شاید این همان عمروبن ولید باشد.)
14 ـ ابونجیع یسار ثقفی مکی (م 109).[46]
شجاعت قیس
قیس شمشیردار پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود و در تمام غزوهها همراه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود. او پرچم انصار را حمل میکرد و هیبتی داشت که دلهای شجاعان را میلرزاند.[47] قیس در اشعار خویش به حضور گستردهاش در جنگهای بدر، حنین، احد، خیبر، نضیر، احزاب، فتح مکّه و... اشاره میکند و میگوید:
انّنا انّنا الّذین اذا الفتح
شهدنا و خیبراً و حنینا
ما، همانان هستیم که در روز فتح مکه حاضر بودیم، در جنگ خیبر و حنین حضور داشتیم.
بعد بدر و تلک قاصمة الظهر
واحد و بالنضیر اثنینا[48]
پس از نبرد بدر که کمر را میشکست، و جنگ احد، و به یهودیان بنیالنضیر که دوباره حمله کردیم.
حضور قیس در صحنههای گوناگون، مخالفان خدا و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دچار بیم و هراس میکرد. سخن معاویه در نبرد صفین مشهور است که گفت: اگر جلوگیرنده فیل (در هجوم اصحاب فیل) جلوی قیس را نگیرد، قیس همه را به نابودی خواهد کشاند.[49] قیس جنگاوری شکستناپذیر بود. او در کلیه نبردها با شجاعت، ارادهای آهنین و همّتی استوار پا به میدان مینهاد و دلهای شجاعان را میلرزاند. او هیچ گاه پشت به دشمن نکرد.[50] منذربن جارود[51] که سپاهیان و جنگجویان امیرمؤمنان علیهالسلام را در زاویه[52] دیده بود، چنین میگوید:
قیس یکّه تازی که بر اسب سرخ گون سوار بود، در حالی که جامهای سپید برتن داشت، از برابر ما گذشت. کلاهی سفید و عمامهای زرد بر سرداشت، تیر و کمان بردوش نهاده و شمشیری به کمربسته بود، پاهایش به زمین کشیده میشد و در بین هزاران سپاهی که آنها نیز تاجی از کلاه سفید و عمامه زرد برسرنهاده بودند، در حالی که پرچمی زرد رنگ به دست داشت، دیده میشد. گفتم: این کیست؟ گفتند: او قیس بن سعد بن عباده، از انصار است...[53]
زهد قیس
مسعودی درباره زهد او مینویسد:قیس بن سعد از حیث زهد و دینداری و پیروی از علی علیهالسلام ، دارای مقامی والاست.
زهد و وارستگی او، از بخششهای فراوان و بیاعتناییاش به سفره رنگین معاویه به خوبی آشکار است.[54] علاوه براین، خطابههای شورانگیز و سخنان او نیز نشان دهنده پارسایی اوست.
خشوع قیس
قیس در خوف از خداوند و خشوع و بندگی در برابر پروردگار، به حدی رسیده بود که روزی هنگام نماز، ناگهان مار بزرگی در سجدهگاهش هویدا شد. این خطر، قیس را از حال خوش عبادت خارج نکرد. او با سرخود مار را کنار زد و در پهلوی آن سجده کرد. مار به گردنش پیچید، ولی او از عبادت بازنایستاد و همچنان آداب نماز را ـ چنان که شایسته بود.ـ به جای آورد و پس از پایان نماز، مار را از گردن جدا کرد و به طرفی افکند.[55] در مورد توجه او به دعا، آمده است که مسعر از معبد بن خالد نقل میکند: قیس بن سعد همواره در حال دعا بود و به هنگام دعا انگشت سبابه را بالا نگاه میداشت.[56]
امانت داری قیس
پیامبر صلیاللهعلیهوآله مناصب متعددی به قیس تفویض کرد. او کارگزار پیامبر صلیاللهعلیهوآله در صدقات مسلمانان بود.[57] این منصب خطیر معمولاً به افرادی واگذار میشود که امین و قانع باشند.
لیاقت و کاردانی قیس
مأموریتهایی که پیشوایان معصوم علیهمالسلام به قیس واگذار کردند، بهترین دلیل بر لیاقت، کاردانی و درستکاری اوست. انس بن مالک میگوید: در زمان حیات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، قیس ریاست نیروی انتظامی آن حضرت را برعهده داشت و در مقر فرماندهی مستقر بود. او مأموریتهای شهری را انجام میداد و دستورهای امنیتی و انتظامی را در شهر مدینه اجرا میکرد.[58]
سخاوت قیس
هوالبحر من ایّ النّواحی أتیته
فلجّته المعروف و الجود ساحله[59]
قیس مردی بخشنده و جوانمرد بود و در سایه ایمان و صفات والای انسانیاش، برای همه خیر و خوبی میخواست و تلاش میکرد حتی به افرادی که نمیشناخت، سود برساند. او این خصلت را از نیاکانش به ارث برده بود.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این باره فرمود: جود و سخاوت در سرشت این خاندان نهفته است.[60]جز این خاندان در مدینه، خانوادهای نبود که چهار نسل آن پیاپی از بخشندگان باشند.[61] بیتردید، این شعر ادیب صابر ترمذی درباره او صادق است:
رستم به وقت کوشش با او بود جبان
حاتم به گاه بخشش پیشش بود بخیل
نمونههایی از داستانهایی که در سخاوت او گفتهاند، چنین است:
مسلمانان که تعداد آنان سیصد نفر بود، در جنگ خَبَط گرفتار قحطی و گرسنگی شدید شدند. فرمانده (ابوعبیدة بن جراح) دستور جیره بندی آذوقه را داد. مسلمانان به حدی در فشار گرسنگی قرار گرفتند که یک دانه خرما در بین چند نفر تقسیم میشد. مسلمانان مجبور به خوردن برگهای خاردار بوتهها شدند. برخی گفتند: اگر وضع بدین منوال ادامه یابد، توان مقابله با دشمن را نخواهیم داشت. قیس بن سعد بن عباده گفت: آیا کسی حاضر است خرما در قبال گوساله و بزپرواری از من خریداری کند، مشروط بر آن که گوسفند پرواریها را این جا تحویل دهد و خرما را در مدینه تحویل گیرد؟
عمر با تعجب گفت: این جوان که مالی ندارد چگونه نسبت به اموال دیگران تعهد میکند؟! قضا را مردی از جهنیه یافت شد و قیس با او صحبت کرد که: حاضری چند پروار به من بفروشی و بهای آن را در مدینه به صورت چند بار خرما تحویل بگیری. فروشنده پرسید: توکیستی؟ او گفت: من قیس فرزند سعد بن عباده هستم. مرد جهنی گفت: چرا از اول نسبت خود را نگفتی؟ میان من و سعد دوستی وجود دارد، او سرور مردم مدینه است. من این معامله را میپذیرم، مشروط بر آن که خرما از نوع خرمای ذخیره و خشک و از خرمای نخلستانهای آل دلیم باشد.
قیس شرط را پذیرفت و مرد جهنی گفت: برخی را گواه این تعهد بگیر. تنی چند از مهاجر و انصار گواهی دادند. قیس به مرد جهنی گفت: توهم هرکس را میخواهی، گواه بگیر. او از جمله کسانی را که به شهادت طلبید، عمربود. عمر نپذیرفت و گفت: این جوان (قیس) تهیدست است و خودش مالی ندارد و ثروت از پدر اوست. فروشنده گفت: گمان نمیکنم که سعد بن عباده در مورد پرداخت چند بارخرما آن هم نسبت به تعهد فرزندش، کوتاهی کند. وانگهی من در این جوان چهره و کارهای پسندیده میبینم. در این مورد میان عمر و قیس بگو مگویی صورت گرفت، به طوری که قیس به درشتی با او سخن گفت.
قیس پرواریها را گرفت و سه روز پیاپی در هر روز یک پروار میکشت و لشکر را اطعام میکرد و چون روز چهارم رسید، فرماندهی لشکر او را از این کار منع کرد و گفت: تو که مالی ابن هلال ثقفی در «الغارات» مینویسد:
قیس مردی بزرگ، شجاع و دارای تجربه بود. او تا پایان عمر، شیعه و خیرخواه علی و فرزندانش باقی ماند و با همین عقیده نیز جهان را بدرود گفت.
نداری، چرا تعهد خود را سنگینتر میکنی؟ ابوعبیده حکم کرد که قیس دیگر پروار نکشد. قیس گفت: ابوعبیده! آیا تصور میکنی سعدبن عباده که همواره وامهای مردم را میپردازد، هزینههای ایشان را تحمل میکند و معمولاً در قحط سالی مردم را اطعام میکند، از پرداخت چند بارخرما در مورد مجاهدان در راه خدا خودداری میکند؟ نزدیک بود که ابوعبیده ملایم و نرم شود و او را آزاد بگذارد که عمر گفت: دستور بده که پروار نکشد؟ ابوعبیده اجازه نداد که دو پروار باقیمانده ذبح شود.
همین که خبر گرسنگی شدید لشکر به مدینه رسید، سعدبن عباده گفت: اگر قیس آن چنان باشد که من او را شناختهام، برای ایشان چیزی تهیه خواهد کرد. چون قیس به مدینه آمد، سعد به دیدارش رفت و گفت: هنگامی که لشکر دچار کمبود مواد غذایی و گرسنگی شد، چه کردی؟ گفت: برای ایشان پرواری کشتم. گفت: چه خوب، بعد چه کردی؟ گفت: بازهم کشتم. گفت: چه خوب، بعد چه کردی؟ گفت: بازهم کشتم. پدر گفت: چه خوب، بعد چه کردی؟ قیس گفت: دیگر مرا از آن کار نهی کردند. پرسید: چه کسی نهی کرد؟ گفت: فرمانده. سعد پرسید: برای چه؟ گفت: میپنداشت که من مالی ندارم و میگفت که مال از آن پدر است. من به او گفتم: پدرم معمولاً وام مقروضین بیگانه را میپردازد و متحمل هزینه میشود و در قحط سالی به مردم اطعام میکند، آن وقت تصور میکنی این کار را برای من انجام نمیدهد؟ سعد بن عباده به قیس گفت: چهار قطعه نخلستان از آن تو باشد. سعدبن عباده در این مورد سندی نوشت و آن سند را نزد ابوعبیده آوردند و اوهم گواهی نوشت. آن را پیش عمر آوردند ولی او از نوشتن گواهی خودداری کرد. کوچکترین نخلستان او پنجاه بارِ خرما محصول میداد.
مرد جهنی هم همراه قیس آمد. سعدبن عباده خرمای او را پرداخت و جامهای به او داد و او را سواره برگرداند. چون رفتار قیس به اطلاع رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسید، فرمود: او در خاندان جود و بخشش است.[62]
* * *
او اموال فراوان داشت و به نیازمندان قرض الحسنه میداد. روزگاری بیمار شد. بدهکاران چون در پرداخت بدهی شان تأخیرکرده بودند، از دیدارش شرم داشتند و به عیادتش نمیرفتند. قیس چون تعداد عیادت کنندگانش را اندک یافت، گفت: خداوند ثروتی را که موجب شود برادران مؤمن کمتر از یک دیگر دیدن کنند، نابودسازد. سپس فرمان داد در شهر فریاد بزنند که قیس همه بدهکارانش را بخشیده است. طولی نکشید که مردم به خانهاش هجوم بردند. ازدحام جمعیّت چنان بود که پلّکان در ورودی خانهاش خراب شد.[63]
* * *
«جابر» میگوید: با گروهی تحت فرماندهی قیس به مأموریتی اعزام شدم. قیس از مال شخصی خود، شتری برای ما نحر کرد. پس از تشرف به خدمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله همراهان موضوع را با آن حضرت در میان گذاشتند. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: سخاوت و کرم، اخلاق و سرشت این خاندان است.[64]
* * * *
قیس در سفری که از عراق به مدینه آمد، برای تأمین غذای همراهان هر روز یک شتر از اموال خود را میکشت.[65]
* * *
ابن کثیر مینویسد:قیس ظرف بزرگی داشت که در سفرها همواره با او بود. هر وقت میخواست غذا بخورد، منادیانش فریاد میزدند: ای مردم، بیایید و از غذای قیس استفاده کنید.[66] به قیس گفتند: آیا بخشندهتر از خود سراغ داری؟ گفت: آری. روزی همراه عدهای در بیابان میهمان زنی شدیم. او ما را بسیارگرامی داشت. وقتی همسرش وارد شد، با خوشرویی فراوان حالمان را پرسید.
مرد شتری را نحر کرد و روز بعد شتری دیگر سربرید. به او گفتم: باقی مانده گوشت دیروز تازه بود، چرا شتر دیگر سربریدی؟ گفت: ما از گوشت دیروز به میهمان نمیدهیم.
باران میبارید و ما مجبور شدیم چند روز در آن جا بمانیم. مرد هر روز شتری نحر میکرد. وقتی ابرها پراکنده شدند و بارندگی تمام شد، آهنگ سفرکردیم و صددینار نزد آنها گذاشتم. هنوز مقداری راه نپیموده بودیم که صاحبخانه، سوار براسب، با نیزه آخته در دست به ما نزدیک شد و گفت: شما پول میهمانداری به من میدهید؟ پولهای خود را پس بگیرید و گرنه با این نیزه حمله میکنم. ما ناگزیر صددینار را گرفتیم.[67]
آنچه بدهی که عوض جویی بدان
باشد این خود عادت سوداگران
جوددانی چیست؟ بذل بیعوض
دور بودن از ریا و از غرض
هرچه داری هرکه را بینی بده
وآنچه بخشیدی برآن منّت منه
* * *
«هیثم بن عدی» میگوید: سه نفر در کنارخانه خدا، درباره این که سخاوتمندترین مردم در این زمان کیست، با یک دیگر گفت و گو میکردند. مردی گفت: از همه بخشندهتر عبداللّه بن جعفر است.
او اموال فراوان داشت و به نیازمندان قرض الحسنه میداد. روزگاری بیمار شد. بدهکاران چون در پرداخت بدهی شان تأخیرکرده بودند، از دیدارش شرم داشتند و به عیادتش نمیرفتند. قیس چون تعداد عیادت کنندگانش را اندک یافت، گفت: خداوند ثروتی را که موجب شود برادران مؤمن کمتر از یک دیگر دیدن کنند، نابودسازد.
دیگری گفت: قیس بن سعد بن عباده و سومی گفت: عرابه اوسی.[68] گفت و گو بالا گرفت و صدای بلندشان به دیگران رسید. شخصی به آنان گفت: سخن بسیار گفتید، بهتر است هر یک از شما نزد کسی که او را بخشندهترین افراد میپندارد، برود تا در عمل معلوم شود که سخاوتمندترین مردم کیست؟ کسی که عبداللّه بن جعفر را برگزیده بود، نزد وی رفت و هنگامی او را ملاقات کرد که پا دررکاب کرده بود، به سوی یکی از مزارع خود میرفت. مرد به او گفت: ای پسرعموی پیامبر! من مسافری غریب و بینوایم که به درگاهت روی آوردم. عبداللّه پای خود را از رکاب خارج کرد و گفت: این شتر و آنچه برآن است، از آنِ تو. جامههای خز همراه چهارهزاردینار و شمشیر علی علیهالسلام بار آن شتر بود.
کسی که قیس را برتر شمرده بود، نزد وی رفت. قیس خوابیده بود. کنیزش گفت: حاجت خود را بگو. گفت: مردی غریب و در راه ماندهام و توان بازگشت به وطن ندارم. کنیز گفت: خواسته ات کوچکتر از آن است که قیس را از خواب بیدار سازم. این کیسه هفتصد دینار دارد، آن را بردار که امروز در خانه قیس جز این چیزی نیست و به جایگاه شتران برو، یک شتر (ناقه) را همراه غلامی برگزین و به سوی وطن خود حرکت کن.
قیس از خواب بیدار شد و کنیز ماجرا را تعریف کرد. قیس به شکرانه این بخشندگی، کنیز را آزاد ساخت.
کسی که نام عرابه را به عنوان کریمترین افراد مطرح کرده بود، نزد او رفت. عرابه به قصد نماز از خانه بیرون آمده بود. دو تن از غلامانش زیربازوهایش را گرفته بودند؛ زیرا ناتوان بود و دیدگانش درست نمیدید. مرد خود را مسافر انسان بینوا معرفی کرد. عرابه خود را از غلامان جدا کرد و از تأسف دست هایش را بر یک دیگر زد و گفت: آه! به خدا قسم! اکنون جز این دو غلام چیزی ندارم؛ آنان را به تو بخشیدم.
مرد گفت: من هرگز غلامان را از شما جدا نمیکنم.
عرابه گفت: اگر تو آنها را نپذیری، هردو در راه خدا آزادند. اختیار باتوست؛ میخواهی بگیر، میخواهی آزادکن. آن گاه دست دراز کرد و به طرف دیوار رفت تا به کمک دیوار راه خود را ادامه دهد.
مرد نیز غلامان را برگرفت و نزد دوستانش آمد. جمعی که از ماجرا آگاه بودند، به اتفاق آراء، عرابه را کریمترین فرد معرفی کردند؛ زیرا او آنچه در دسترس داشت، بخشیده بود. «و غایةالجود بذل الموجود.» اگر عبداللّه بن جعفر بیشترین مال را دراختیار آن مرد گذاشت، کار همیشگی خود را انجام داد. قیس نیز فرد کریمی بود که به کنیزش اجازه داد و دهش داد و او را به شکرانه این بخشش در راه خدا آزاد کرد؛ ولی کار عرابه تحسین برانگیزتر بود.[69]
* * *
قیس در حیات پیامبر صلیاللهعلیهوآله با خلیفه اول و دوم، به سفر رفت. او در طول سفر دست سخاوت گشود و برای آن دو و دیگر همسفران از مال خود بسیار هزینه کرد. ابوبکر به او گفت:
خوب مال پدرت را تباه میکنی، دست نگهدار! چون سفرپایان یافت و به مدینه بازگشتند، پدرش به ابوبکر گفت: میخواستی فرزندم خِسّت ورزد! ماقومی هستیم که خسّت نتوانیم.[70]
* * *
«ابومنذر» گفت: چون قیس از مصر بیرون آمد، در راه به مردی از «قبیله بلیّ» رسید که اسود نام داشت. قیس میهمان او شد و آن مرد مراتب میهمان نوازی به جای آورد. چون آهنگ سفر کرد، چند جامه و چند درهم نزد زنش نهاد. وقتی که مرد بازگردید، زن آن جامهها و درهمها را به او داد. صاحبخانه خود را به قیس رساند و گفت: من میهمان فروش نیستم. قسم به خدا! اگر آنچه را به همسرم دادی، بازپس نگیری، با این نیزه شما را خواهم کشت.
قیس به همراهانش گفت: وای برشما! هدایا را از او پس بگیرید.[71]
هوشمندی قیس
در مورد هوش، ذکاوت و استعداد سازماندهی قیس باید گفت: قیس از چهرههای درخشان اسلام و سیاستمداران زیرک، نیرومند، کاردان و با کفایت بود. او همواره میگفت: اگر این سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآله را که «فریب و نیرنگ در آتش است.» نمیشنیدم، مکّارترین مردم امت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بودم.[72] اگر به اسلام اعتقاد نداشتم، نیرنگی به کار میبستم که هیچ عربی در مقابل آن تاب مقاومت نداشته باشد.[73] زندگی قیس گواه روشنی برهوشمندی و زیرکیاش به شمار میرود. تحرکات نظامی او در صحنههای پیکار، تاکتیکهای کارآمدش در جنگها و رخدادهای مهم و تدبیرش در حکمرانی او را فردی محبوب و گرانقدر مینمایاند.
علی علیهالسلام برایش احترام ویژهای قائل بود. نظرهایش را بزرگ میداشت و لیاقت و هوشمندیاش را میستود. وقتی قیس نزد امیرمؤمنان علیهالسلام آمد، از مسایلی که بین او و بزرگان مصر اتفاق افتاده بود، سخن گفت و تحریکات معاویه را برای آن حضرت تشریح کرد. همه دریافتند که باچه رخدادهای مهمی دست و پنجه نرم کرده و در راه ایفای مسؤولیت چه دشواریهایی را به جان خریده است.[74]
این امر منزلت و مقام قیس را نزد علی علیهالسلام چنان بالا برد که در تمام مسایل، نظریههای او را مورد بررسی قرار میداد.[75]
اگرتاریخ اسلام را نیک بررسی کنیم، در مییابیم که قیس سرآمد سیاستمداران است و بیتردید، برپنج سیاستمدار مشهور عرب[76] برتری دارد.
در «الاستیعاب» آمده است: قیس در میان دانایان، صاحب نظران، مدیران و فرماندهان هوشمند و زیرک جنگ، فردی بارز و عالی رتبه شمرده میشود و به بزرگواری و سخاوتمتصف است.[77]
منبع: یاران آفتاب، زندگینامه چهارده تن از اصحاب امیرالمؤمنین (ع)، محمود مهدی پور و گروهی از نویسندگان فرهنگ کوثر، انتشارات زائر، چاپ اول، 1391.
[1]از سروران عزیزم جناب آقای حسن ابراهیم زاده و آقای عباس عبیری که با لطف آن دو عزیز این یادداشت ها قابل نشر شد، تشکر می کنم.
[2]و انّی من القوم الیمانین سیّد وماالنّاس الاّ سیّد و مسودٌ
و بزّ جمیع النّاس اصلی و منصبی و جسم به أعلو الرّجال مرید
[3]رجال کشی، ص 73؛ قاموس الرجال، ج 7، ص 397.
[4]قاموس الرجال، ج 7، ص 401؛ الأعلام، ج 2، ص 800؛ البیان و التبیین، ج 1، ص 21، ج 2، ص 121، 69 و 98 و ج 3، ص 268، 174.
[5]تهذیب الاسماء، ج 2، ص 62؛ تتمّة المنتهی، ص 391.
[6]ذی قرد، در فاصله یک روز راه تا مدینه، در راه غطفان است و هم گفتهاند: به فاصله دو روز از مدینه و در راه خیبر است. (وفاء الوفاء، ج 2، ص 360). این جنگ در سیره ابن هشام «ذی قرد» و در المغازی، «نمابه» ثبت شده است.
[7]ر.ک: الدرجات الرفیعة، ص 334 و المغازی، ج 2، ص 547.
[8]اسدالغابة، ج 4، ص 215؛ تهذیب الاسماء، نووی، ج 2، ص 62.
[9]تهذیب الکمال، ج 24، ص 44 و الاصابة.
[10]اسدالغابة، ج 4، ص 215؛ الاستیعاب، ج 3، ص 222؛ سفینةالبحار، واژه «قیس»؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 47.
[11]اسماء الصحابة الرّواة، ص 120.
[12]کنیه سعدبن عباده.
[13]کتاب المغازی، جزء سوم، ص 1059.
[14]بغیه الوعاه، ص161 و الغدیر، ج2، ص 113
[15]درالغارات، ص 211 «ممّن أرضی هدیة» آمده است.
[16]کامل مبرّد، ج 1، ص 209.
[17]رجال کشی، ص 73.
[18]الاستیعاب، ج 2، ص 538.
[19]اسدالغابة، ج 4، ص 216.
[20]ر.ک: رجال شیخ طوسی.
[21]ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید.
[22]تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 99.
[23]تجریداسماء الصحابه، ج 2، ص 20.
[24]الدرجات الرفیعه، ص 336.
[25]همان، ص 335.
[26]البدایة و النهایة، ج 8، ص 99.
[27]نک: تاریخ البخاری الصغیر، ج 1، ص 111.
[28]عبداللّه بن بدیل از یاران خاص امام علی(ع) بود که در صفین، در رکاب حضرت به شهادت رسید و در لحظات آخر به اسودبن طهمان وصیت کرد که با علی(ع) باشد و از حمایت او دست برندارد. این گفته عبداللّه را امام میشنود و میفرماید: خدایش رحمت کند که تا زنده بود با دشمنان ما جنگید و در وقت مرگ هم برای ما خیرخواهی کرد. (شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 2، ص 470).
[29]سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 101؛ اسدالغابة، ج 4، ص 215؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 44.
[30]تاریخ طبری، ج 6، ص 53.
[31]تهذیب التهذیب؛ الاصابة؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 41.
[32]تهذیب التهذیب، ج 2، ص 193، ج 7، ص 193 و ج 8، ص 396 و تهذیب الکمال، ج 24، ص 41.
[33]تهذیب الکمال، ج 24، ص 41.
[34]السنن الکبری، ج 10، ص 222؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 41.
[35]کتاب الجرح و التعدیل، ج 7، ص 99.
[36]تهذیب الکمال، ج 24، ص 41.
[37]تهذیب الکمال، ج 24، ص 41.
[38]سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 102.
[39]تهذیب الکمال، ج 24، ص 42؛ سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 102.
[40]تهذیب الکمال، ج 24، ص 42؛ سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 102.
[41]تهذیب الکمال، ج 24، ص 42.
[42]تهذیب التهذیب، ج 8، ص 116.
[43]تهذیب الکمال، ج 24، ص 42.
[44]الاصابة، ج 3، ص 620؛ حلیةالاولیاء، ج 5، ص 24 و تهذیب الکمال، ج 24، ص 42.
[45]تهذیب التهذیب، ج 11، ص 141.
[46]تهذیب الکمال، ج 24، ص 42.
[47]کتاب المغازی، جزء ثالث، ص 1059؛ کتاب صفین، ص 447 و الغدیر، ج 2، ص 81.
[48]الغدیر، ج 2، ص 75.
[49]ارشادالقلوب، ج 2، ص 201.
[50]خود او میگوید:
اناابن سعدٍ و ابیعبادة و الخزرجیون رجالٌ ساده
لیس فراری فی الوغی بعاده انّ الفرار للفتی قلادة
[51]وی از طرف علی(ع) حاکم یکی از شهرهای فارس (اصطخر) بود. امام(ع) او را به خاطر اختلاس بیت المال زندانی کرد. بعدها با شفاعت صعصعة بن صوحان از زندان آزاد شد. او پایان عمر خود را در هندوستان گذراند و در عهد سلطنت یزید بن معاویه در گذشت.
[52]زاویه: قریهای است در کنار دجله، بین واسط و بصره.
[53]مروج الذهب، ج 2، ص 8.
[54]شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص 14.
[55]رجال کشی، ص 63.
[56]تهذیب الکمال، ج 24، ص 44.
[57]سیر اعلام النبلاء، ج 3 ص104 و ابن عساکر، ج14، ص227
[58]صحیح ترمذی، ج 2، ص 317؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 175؛ مصابیح البغوی، ج 2، ص 151؛ استیعاب، ج 2، ص 528؛ اسدالغابة، ج 4، ص 215؛ الاصابة، ج 5، ص 354؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 394؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 305.
[59]او دریاست،از هرکرانه بر وی درآیی، موج هایش احسان میریزد و ساحلش مالامال از کرم است.
[60]الاصابة، ج 5، ص 254.
[61]قاموس الرجال، ج 7، ص 399.
[62]کامل، ص 309؛ عقدالفرید، ج 1، ص 256؛ الاستیعاب، ج 3، ص 222؛ الکرماء، ص 736؛ سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 161؛ الدرجات الرفیعه، ص 335؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 453.
[63]کتاب المغازی، ج 2، ص 775 و 776 و سیراعلام النبلاء، ج 3، ص 105 و 106.
[64]ربیع الابرار، ج 4، ص 91؛ قاموس الرجال، ج 7، ص 399؛ الاستیعاب، ج 2، ص 526؛ البدایة و النهایة، ج8، ص 100؛ الصداقة و الصدیق، ص 23؛ المستجاد، ص 176؛ لباب الآداب، ص 109 و البصائر و الذخائر، ج4، ص 241.
[65]قاموس الرجال، ج 7، ص 399؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 453 و تهذیب الکمال، ج 24، ص 43.
[66]تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 99.
[67]الکرماء، ص 73.
[68]عرابةبن اوس بن قیظی.
[69]مستطرف، ج 1، ص 168؛ البدایةوالنهایه، ج 8، ص 100؛ المستجاد من فعلات الاجواد، ص 125 و 126.
[70]الغارات، ص 222.
[71]الغارات، ج 1،
[72]«المکرُوالخدیعة فیالنّار»
[73]اسدالغابه، ج 4، ص 215؛ تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 101؛ تهذیب الکمال، ج 24، ص 44.
[74]الدرجات الرفیعه، ص 335؛ الاصابة، ج 3، ص249.
[75]تاریخ طبری، ج5، ص 231
[76]آنان عبارتند از: معاویه، عمروبن عاص، قیس بن سعد، مغیرةبن شعبة، عبداللّه بن بدیل. ر.ک: تاریخ طبری، ج 6، ص 92؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 143؛ اسدالغابة، ج 4، ص 215.
[77]الاستیعاب، ج 2، ص 528.